جدول جو
جدول جو

معنی پای عدل - جستجوی لغت در جدول جو

پای عدل(یِ عَ)
کنایه از قوت و قدرت و شفاعت عدل باشد. (تتمۀ برهان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاک دل
تصویر پاک دل
کسی که کینه، حسد و گمان بد به دیگری نداشته باشد، آنکه دلش از کینه و مکر پاک باشد، پاکیزه دل، خوش قلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پای پیل
تصویر پای پیل
دارای پایی مانند پای فیل، فیلپا، پیلپا
فرهنگ فارسی عمید
نوعی از قدح و پیالۀ شرابخوری، (برهان)، نوعی پیاله، صراحی بزرگ دراز که بصورت پای فیل سازند، (رشیدی)، پیلپا، گاوزر:
تا بپای پیل می بر کعبۀ عقل آمده ست
پیل بالا نقد جان بر پیل بان افشانده اند،
خاقانی،
، حربه ای به شکل پای پیل که پیلپا نیز گویند، حربه ای است که اکثر و اغلب زنگیان دارند، (جهانگیری) (برهان)، گرزی است بصورت پای فیل، (رشیدی) :
من صید آنکه کعبۀ جانهاست منظرش
با من بپای پیل کند جنگ عبهرش،
خاقانی،
بگردن شتر اندر شراب زر بخشی
بپای پیل گه خشم خصم فرسائی،
مجیرالدین بیلقانی،
، صاحب مرض داءالفیل، (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(یِ گُ)
پای گلبن. زیر گلبن:
مده جام می و پای گل از دست
ولی غافل مشو از دهر سرمست.
حافظ
لغت نامه دهخدا
نوعی از قدح و پیاله شرابخواری صراحی بزرگ دراز که بصورت پای پیل سازند پیلپا گاوزر، حربه و گرزی مانند پای پیلپیلپا، صاحب مرض دا الفیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای زدن
تصویر پای زدن
لگد زدن با پای زدن
فرهنگ لغت هوشیار
داخل بیشه، درون جنگل
فرهنگ گویش مازندرانی